کد مطلب:95323 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

چنان باش که همیشه زنده ای و چنان باش که فردا می میری











2- حدیث معروفی است كه در كتب حدیث و غیر حدیث نقل شده و جزء وصایای حضرت امام مجتبی علیه السلام در مرض وفات نیز آمده است به این مضمون:

« كن لدنیاك كأنك تعیش ابدا و كن لاخرتك كانك تموت غدا».[1].

[صفحه 323]

برای دنیایت چنان باش كه گوئی جاویدان خواهی ماند و برای آخرت چنان باش كه گوئی فردا می میری.

این حدیث معركه آراء و عقائد ضد و نقیض شده است. برخی می گویند مقصود اینست كه در كار دنیا سهل انگاری كن، شتاب به خرج نده، هر وقت كاری مربوط به زندگی دنیا پیش آمد بگو «دیر نمی شود» وقت باقی است ولی نسبت به كار آخرت همیشه چنین فكر كن كه بیش از یك روز فرصت نداری، هر وقت كار مربوط به آخرت پیش آمد بگو وقت بسیار تنگ است و «دیر می شود».

بعضی دیگر به حكم اینكه دیده اند باوری نیست كه اسلام دستور سهل انگاری بدهد، روش و سیرت اولیاء دین هرگز چنین نبوده است گفته اند مقصود اینست كه در كار دنیا همواره فكر كن كه جاویدان خواهی ماند، پس به هیچوجه كوچك مشمار و كارها را به صورت موقت و به بهانه اینكه عمر اعتبار ندارد سرسری انجام نده، بلكه آن چنان اساسی و با آینده نگری انجام بده كه گوئی تا آخر دنیا زنده هستی زیرا فرضا خودت زنده نمانی، دیگران از محصول كار تو بهره خواهند برد، اما كار آخرت به دست خدا است، همیشه فكر كن كه فردا می میری و فرصتی برایت نمانده است.

چنانكه ملاحظه می كنیم، طبق یكی از این دو تفسیر در كار دنیا باید لاقید و لاابالی و بی مسؤولیت بود و طبق تفسیر دیگر در كار آخرت باید چنین بود. بدیهی است كه هیچكدام از این دو تفسیر نمی تواند مورد قبول باشد.

[صفحه 324]

به نظر ما این حدیث یكی از لطیفترین احادیث است در زمینه دعوت به عمل و ترك لاقیدی و پشت سر اندازی، چه در كارهای به اصطلاح دنیائی و چه در كارهای آخرتی.

اگر انسان در خانه ای زندگی می كند و می داند كه دیر یا زود از این خانه به خانه دیگر خواهد رفت و برای همیشه در آنجا مستقر خواهد شد اما نمی داند كه چه روزی و بلكه چه ماهی و چه سالی منتقل خواهد شد، این شخص یك حالت تردید، هم نسبت به كارهای مربوط به این خانه كه در آن هست و هم نسبت به كارهای مربوط به خانه ای كه بعدها به آنجا منتقل خواهد شد پیدا می كند. اگر بداند فردا از این خانه خواهد رفت هرگز دست به اصلاح این خانه نخواهد زد؛ كوشش می كند فقط كارهای مربوط به خانه ای كه فردا به آنجا منتقل خواهد شد اصلاح كند، و اگر بداند چند سال دیگر باید در این خانه بماند برعكس عمل خواهد كرد، خواهد گفت آنچه لازم است فعلا این است كه خانه فعلی را سر و صورتی بدهیم، كار آن خانه فعلا دیر نمی شود، فرصت زیاد است.

در حالی كه شخص در تردید به سر می برد و نمی داند كه به زودی منتقل خواهد شد و یا سالهای دیگر در این خانه خواهد ماند، شخص عاقلی پیدا می شود و می گوید نسبت به كارهای مربوط به این خانه كه فعلا ساكن آن هستی چنین فرض كن كه برای همیشه در اینجا باقی خواهی بود، علیهذا اگر احتیاج به تعمیر و اصلاح هست انجام بده، ولی نسبت به كارهای مربوط به خانه دوم چنین فرض كن كه فردا منتقل خواهی شد، پس هر چه زودتر نواقص و ناتمامیهای آنجا را

[صفحه 325]

تكمیل كن.

نتیجه چنین دستوری اینست كه انسان در هر دو قسمت كوشا و جدی می شود.

فرض كنید می خواهد دست به كار تحصیل علم و یا تألیف كتاب و یا تأسیس مؤسسه ای بزند كه سالها وقت و فرصت می خواهد. اگر بداند عمرش كفاف نمی دهد و كارش ناتمام می ماند شروع نمی كند. اینجا است كه می گویند چنان بیندیش كه عمرت دراز است. ولی همین شخص از نظر توبه و جبران گذشته ها، از نظر ادای حقوق الهی و حقوق مردمی، و بالأخره از نظر كارهائی كه وقت و فرصت كم هم كافی است، امروز نشد فردا، فردا اگر نشد پس فردا هم می شود انجام داد، چیزی كه هست ممكن است انسان امروز را به فردا و فردا را به پس فردا بیفكند اما فردائی یا پس فردائی نیاید، در اینگونه كارها بر عكس نوع اول، لازمه این فرض كه عمر باقی است و وقت زیاد است اینست كه لزومی ندارد شتاب به خرج داده شود. پس نتیجه چنین فرضی تأخیر و تسویف و اهمال است. در اینجا باید فرض كرد كه وقت و فرصتی نیست. پس معلوم شد در برخی موارد لازمه فرض اینكه وقت و فرصت زیاد است تشویق به عمل و اقدام، و لازمه فرض اینكه وقت كم است دست به كار نشدن است. و در برخی موارد دیگر درست كار بر عكس است، یعنی لازمه فرض اینكه فرصت و وقت زیاد است اهمال و دست به كار نشدن است و لازمه فرض اینكه فرصت و وقتی نیست دست به كار شدن است. پس موارد فرق می كند و در هر مورد یك گونه باید فرض كرد كه به عمل و اقدام

[صفحه 326]

منتهی گردد.

به اصطلاح علمای اصول، لسان دلیل لسان «تنزیل» است، لهذا هیچ مانعی ندارد كه دو «تنزیل» از دو جهت بر ضد یكدیگر بوده باشند. حاصل معنی حدیث این می شود كه از نظر برخی كارها بگو اصل «بقای حیات و ادامه عمر» است و از نظر برخی كارها بگو اصل «عدم بقای عمر و كوتاهی آنست».

این معانی كه ذكر كردم صرفا یك توجیه بلادلیل نیست؛ چندین روایت دیگر وجود دارد كه كاملا مفهوم این حدیث را به همین نحو كه گفته شد روشن می كند. علت اینكه این حدیث مورد اختلاف واقع شده است، عدم توجه به آن احادیث است.

در سفینة البحار، ماده «رفق»، از رسول اكرم نقل می كند (خطاب به جابر):

«ان هذا الدین لمتین فاوغل فیه برفق... فاحرث حرث من یظن انه لا یموت و اعمل عمل من یخاف انه یموت غدا».

یعنی این دین توأم با متانت است، برخود سخت نگیر بلكه مدارا كن... كشت كن مانند كسی كه گمان می برد نمی میرد و عمل كن مانند كسی كه می ترسد فردا بمیرد.

در جلد 15 بحار، بخش اخلاق، باب 29، از كافی، از رسول اكرم خطاب به علی علیه السلام نقل می كند:

[صفحه 327]

«ان هذا الدین متین... فاعمل عمل من یرجو ان یموت هرما و احذر حذر من یتخوف انه یموت غدا».

اسلام دینی است با متانت... در عمل مانند كسی عمل كن كه امید دارد به پیری برسد و آنگاه بمیرد، و در احتیاط مانند كسی باش كه بیم آن دارد فردا بمیرد.

یعنی آنگاه كه دست به كار مفیدی می زنی كه وقت و فرصت زیاد و عمر دراز می خواهد، فكر كن كه عمرت دراز خواهد بود و اما آنگاه كه كاری را به بهانه اینكه وقت زیاد است می خواهی تأخیر بیندازی، فكر كن كه فردا می میری؛ فرصت را از دست نده و تأخیر نینداز.

در نهج الفصاحه از رسول اكرم نقل می كند:

«اصلحوا دنیاكم و كونوا لاخرتكم كانكم تموتون غدا».

دنیای خویش را سامان دهید و برای آخرت خویش آنچنان باشید كه گویا فردا می میرید.

ایضا نقل می كند:

«اعمل عمل امرئ یظن انه لن یموت ابدا و احذر حذر امرئ یخشی ان یموت غدا».

مانند آنكس عمل كن كه گمان می برد هرگز نمی میرد و مانند آنكس بترس كه می ترسد فردا بمیرد.

[صفحه 328]

در حدیث دیگر از رسول اكرم آمده است:

«اعظم الناس هما المومن، یهتم بامر دنیاه و امر آخرته».

از همه مردم گرفتارتر مؤمن است، كه باید هم به كار دنیای خویش بپردازد و هم به كار آخرت.

در سفینة البحار، ماده «نفس»، از تحف العقول، از امام كاظم علیه السلام نقل می كند كه ایشان به صورت یك روایت مسلم در میان اهل البیت نقل كرده اند كه:

«لیس منا من ترك دنیاه لدینه او ترك دینه لدنیاه».

آنكه دنیای خویش را به بهانه دین و یا دین خویش را به خاطر دینا رها كند، از ما نیست.

از مجموع آنچه گفتیم معلوم شد كه چنان تعبیری با چنین مفهومی كه ما استنباط كردیم، در لسان اولیای دین رایج و شایع بوده است.


صفحه 323، 324، 325، 326، 327، 328.








    1. وسائل، جلد 2 صفحه 535، چاپ امیربهادر (حدیث 2 از باب 82 از ابواب مقدمات تجارت).